خاطرات این چند وقت
سلام سلام خب من چند وقت نبودم بخاطر اینکه خیلی کار داشتم، خب من بابام یه جایی رو خریده بود و باید میرفتیم تا اونجا اسباب ببربم خلاصه رفتیم و اونجا فقط یه پنکه دیواری کوچولو بود یه بار رفته بودیم ولی خب هیچی وسیله نبرده بودیم فقط یه پنکه برده بودیم خب دیگه یه ماشین گرفتیم که یخچال و گاز و فرش و........ رو ببریم دیگه رفتیم و وسایل چیندیم ولی از یه صبح تا عصر گرم بود چون کولر رو هنوز کسی که نصب میکرد نیومده بود ولی دیگه آقا اومد و فرش و هارو پهن کردیم و منم ظرف هاروی تو کابینت چیندم و بابا و مامانم پرده هارو زدن و.... بعد دیگه رفتیم مبل و تخت از یه مغازه ای گرفتیم ولی آقاهه یادش رفته بود قسمت کف تخت رو بفرسته هیچی دیگه رفتیم ازش گرفت...